دلدار و بانوش :)

عشق و خوشبختیمون ابدی

دلدار و بانوش :)

عشق و خوشبختیمون ابدی

♥ به نام خدا♥
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
♥وإِن یَکادُ الّذینَ کَفَروا

لَیُزلِقونَکَ بِأَبصـارِهِم

لَمّا سَمِعُوا الذِّکرَ

و یَقولونَ إِنَّهُ لَمَجنونٌ

و مَا هُوَ إِلاّ ذِکرٌ لِلعَـالَمین ♥

فا الهه خیر حافظا
و هو الرحمن الرحیم

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

مــ♥ـــا
واسه همیشه
باهمیم

وب دیگمون:

http://6711-ta-hamishe.blogfa.com/
آرشیو اونجا کامل هست

۵ مطلب در آذر ۱۳۹۵ ثبت شده است

خیلی وقته اینجا ننوشتم...هم انرژیش نبود هم این روزا عشقم خیلی ناراحته.امیدوارم بتونه این ناراحتی رو راحت بگذرونه..خیلی ناراحتشم...واقعا شرایط سختیه..کاش بشه باز بیام بنویسم

۰ نظر ۲۷ آذر ۹۵ ، ۱۴:۱۴
بانــ♥ــوی دلدارم

fahrenheit. یه اسم آشنا و دوست داشتنی..امروز با اینک دیر رسیدم و جا موندم و تنهایی اومدم اونجا پیشت و ساعت یرب به 8 بود.ولی تز وقتی رسیدم خوب بود..بینمون اتفاقای خوبی افتاد...از جیبش فارنهایتو دراورد و دادش بهم...خیلی خوشحال شدم .با اینک قبلش دعوای کوچیکی داشتیم خوشحال شدیم..پیتزا رو زدیم از اونجایی ک واسه من خوب نیست فقط یه قاچ خوردم و سه قاچش موند ک بردش خونه..

و رفتیم بیرون قدم زدیم و رفتیم سمت ایستگاه مترو و کلی خوب بود خداروشکر..برگشتیم پایانه و منم تاکسی گرفتم و اومدم خونه..وایساد تا من برم و واسه هم دست تکون دادیم..

خدایا شکرت...عشقمون ابدی و هر روز پر شورتر الهی

دعامون کنید..

۰ نظر ۱۸ آذر ۹۵ ، ۲۳:۰۰
بانــ♥ــوی دلدارم

مثه همیشه پایانه همو دیدیم و رفتیم تا 4راه و از فرعیای برق گذشتیم و کلی حرف زدیم و رفتیم شربتش رو از داروخونه گرفتم و واسه احسان هم چیز برگر گرفتیم و  برگشتیم سمت پایانه.توو راهه برگشت یه پیشیه کوچیک و دیدیم و دلمون سوخت براش چون ضعیف بود و خیلی ملوس بود..بردیمش گذاشتیمش توو یه جعبه ک من پیدا کردم و قبلش تو هم پیشی به دست دنبالم بودی.خیلی ناراحت بودم ک نمیتونم کمکش کنم و بیارم وسایلش رو..بعدش با جعبه رفت تا خونه پیاده..یه دستش وسایل بود و یه دستشم جعبه ی پیشی..قبل پایانه بودیم که اتوبوسی ک منو میاره خونه رو دیدیم و من مجبور شدم بدوم و برسم بهش تا جا نمونم.پشت چراغ قرمز وایساده بود و رسندم خودم رو بهش. اومدم خونه و منتظر خبرش شدم ک بگه رسیده..دیدم خبری نشد ازش زنگ زدم بهشو برام تعرف کرد که خیلی اذیت شده و مجبور شد پیاده بره چون پیشی خیلی وول میخورد و ممکن بود نشه کنترلش کرد اگه بترسه و دستش کلی درد گرفت و وتوو راه از ترسش پیشی جیش کرده بود...بعدش بردش حموم و بد دسشویی کرد تو دبلیوسی و بعدشم سرماخورد..پیشیه بیچاره ضعیف بود..

۰ نظر ۱۵ آذر ۹۵ ، ۲۳:۵۶
بانــ♥ــوی دلدارم

من و تو و فوتبال و لحظات خوب..

7 تا 9-9ونیم

۱۳ آذر ۹۵ ، ۲۳:۳۹
بانــ♥ــوی دلدارم
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۳ آذر ۹۵ ، ۱۴:۴۶
بانــ♥ــوی دلدارم