دلدار و بانوش :)

عشق و خوشبختیمون ابدی

دلدار و بانوش :)

عشق و خوشبختیمون ابدی

♥ به نام خدا♥
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
♥وإِن یَکادُ الّذینَ کَفَروا

لَیُزلِقونَکَ بِأَبصـارِهِم

لَمّا سَمِعُوا الذِّکرَ

و یَقولونَ إِنَّهُ لَمَجنونٌ

و مَا هُوَ إِلاّ ذِکرٌ لِلعَـالَمین ♥

فا الهه خیر حافظا
و هو الرحمن الرحیم

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

مــ♥ـــا
واسه همیشه
باهمیم

وب دیگمون:

http://6711-ta-hamishe.blogfa.com/
آرشیو اونجا کامل هست

۱۱ مطلب در تیر ۱۳۹۵ ثبت شده است

دیروز رفتیم خونه امین و پیتزا درست کردیم:) کلی تجربه باحالی بود..1ونیم زدم بیرون از خونه و اومدم سمتت.فلفل دلمه ای و ماست موسیر گرفتم و زنگ زدم بهت که دارم میام...چندقه بعد رسیدم ..از گرما داشتم جزغاله میشدم..رفتم دوش گرفتم و اون لباسی که آورده بودم وخنک ک شدم  اومدم کمکت..تقریبا ایمانم همه چی رو آماده کرده بود..مرغ مونده بود خورد شه و فلفل دلمه ای ها.جفتشو خورد کردیم.وسطش هی بغلم میکردوبوسم میکرد:)  یه پیتزا رو آماده کردیم و گذاشتیمش رو گاز و رفتیم کلی حرف زدیم و کلی بغلش کردم وفشارش دادم..خیلی حس خوبیه آغوشت.پیتزای اولی رو خوردیم و بعدی رو گذاشتیم عصر درست کنیم..آهنگ گوش دادیم و چندقه فیلم دیدیم و آواز خوند عشقم:) پیتزاها عالی بودن..خیلی خوب بود..یرب به 9 بود که دیدم بابا زنگ میزنه..زنگ زدم گفتم دارم آماده میشم بیام از خونه دوستم..دلم نمیومد زود بیام خونه هی معطل میکردم...بیشتر موندم.تا 9ونیم اونجا بودم و رفتم و با فاصله میرفتیم تا سر کوچه..ایمانم رفت خونه..منم اومدم..



چقدر خواب ببینم که مال من شده ای

و شاه بیت غزل های لال من شده ای 

 چقدر خواب ببینم که بعد آن همه بغض

جواب حسرت این چند سال من شده ای

 چقدر حافظ یلدا نشین ورق بخورد؟

تو ناسروده ترین بیت فال من شده ای

چقدر لکنت شب گریه را مجاب کنم

خدا نکرده مگر بی خیال من شده ای

هنوز نذر شب جمعه های من اینست

که اتفاق بیفتد حلال من شده ای

که اتفاق بیفتد کنارتان هستم

برای وسعت پرواز بال من شده ای

میان بغض و تبسم میان وحشت و عشق

تو شاعرانه ترین احتمال من شده ای

مرا به دوزخ بیداریم نیازی نیست

عجیب خواب قشنگی ست مال من شده ای


 بهامین


۰ نظر ۳۱ تیر ۹۵ ، ۱۴:۴۵
بانــ♥ــوی دلدارم

ینی میشه یروز چشم باز کنم و ببینم توو خونه خودمونیم.پیش هم؟

 باهم خسته شیم و بریم توو اتاق خابمونو و یه پتو بکشیم رومون؟

دوتایی تصمیم بگیریم واسه تفریح و سفر دوتایی؟

واسه همیشه دستامون بهم گره باشه و همیشه و همه جا وو شادیا وسختیا پیش هم باشیم؟

باهم سردمون شه و گرمای خورشید پشت جفتمونو باهم گرم کنه؟

هر لحظه پیش هم باشیم و بهترین و شیرین ترین لحظه ها رو واسه هم بسازیم؟

همیشه پر انرژی باشی و سلامتیت و بدست بیاری ؟


من بی صبرانه منتظر این روزم و براش لحظه شماری میکنم...

می دونم ک میرسه این روز و روزای پرِ عشق و خوشحالی:) خدا هوامونو داره


خدایا سلامتی عشقمو برگردون بازم..:(



عشقمون ابدی ..:)


۱ نظر ۲۶ تیر ۹۵ ، ۱۸:۰۹
بانــ♥ــوی دلدارم

تیپ جین با کفش سفید:) دوتایی عییین هم زدیم تیپ و کلیی کیف کردم...رفتیم تا 4راه و چسب زخم و قطره خریدیم و با 96 رفتیم تا پایانه ق.دشت.. اولش خیلی شلوغ بود حتی نشد پشِ هم وایسیمو تا این ک 4راه م.ص.راه چند نفر پیاده شدن و یه جاهم واسه ما باز شد :) و تونسیم بشینیم پیشِ هم..کلی راجبه s7 که دلش میخاد داشته باشه گفت برام و رسیدیم پایانه و چسب زخمم رو زد به پاش چون ساییده شده بود پوستش..:( سوارِ اتوبوس شدیم و خاسیم زنگ بزنیم به امیر واسه دوربین..ولی بر نداشت..احسانم هی زنگ می زد که بیاد بیرون..ایمانم بهش گفت بیا 4راه زر.گ.ی میخایم بریم بستنی (چقدر شد 4راه توو 4راه :)  ).

رسیدیم 4راه و رفتیم سمت بستنی و بستنیا رو گرفتیم و نشسیم و کلی خوشمزه بود..یکم ک گذشت احسان اومد و  آب هویج گرفت و بعدش رفتن و منم اومدم ..گفت رسیدی زنگ بزنیا..و قطره و چسباش جا موند پیشِ من..نشد برسونم زنگ زدم گفت بهش.گفت نمیخاد بیاری برو بعد بیارش..

رسیدم و زنگ زدم و طرفای 10.45 پیام دادم دیدم رسیدن و عصبی بود ایمانم:( اروم شد و طرفای 1 اومد پیشم :) برام تعرف کرد سرِ ساندویچاشون چی اومدهو گربه ها رفتن سرِ غذاشون و کفریشون کردن و بی شام موندن..از بسبه گربه ها غذا میده فک میکنن همه چی غذاس...فک نکنم دیگه بذاره گربه دیگ بیاد اون طرفا..زن داداشمم باهاش حرف میزد یه 45 دقه ای و بعدش یکم حرف زدیم و شب بخیر گفتیم...عاشقِ عشقولیامونم...


خدایا همیشه مارو عشقولی نگه دار...دنیارو پرِ رنگ عشششق و خوشبختی

مردِ پر احساسمو بازم سرِحال و همیشه عشقولی نگه دار..تا همیشه..آآآآآآآآآآمیییییییین

۰ نظر ۲۴ تیر ۹۵ ، ۱۱:۴۲
بانــ♥ــوی دلدارم

خدایا خودت کمکمون کن..حال عشقمو خوب کن..همه امیدمون به توه..دستمونو بگیر تا به همه جا برسیم..بشه بره کلاس و بعدشم کارو..کارایی ک با وام حل میشن...

خدایا :) منتظر معجزتم...کمک کن تا کارامون درست شه و ایمانم ببینه ک هوای مارو هم داری و ته دلش بیشتر قرص شه...لطفا...

شکرت:***

۰ نظر ۲۳ تیر ۹۵ ، ۰۱:۴۱
بانــ♥ــوی دلدارم

اونقدر میخوامت همه باهات بد شن
 با حسرت هر روز از کنار ما رد شن




داشتم میگشتم تووی وبها و حالم عوض میشه رو به یاد تو گوش می دادم...
۲ نظر ۲۳ تیر ۹۵ ، ۰۱:۳۶
بانــ♥ــوی دلدارم

دیروز میگه دیشب توو خابم بودی..خیلی تعجب کردمو خوشحال شدم:) آخه خیلی کم میرم توو خاباش..خیلی خوشحالم ک این دفه طولانی بودم توو خابت..خاب دیده بود توو پاساژِ ستاره رفته بودیم دزدی:) ک یه آقایی میاد میگه چیکر میکنین به من و ایمان منم غیرتی میشه و میگه بامن حرف بزن:) بعدشم بیخیال میشه طرف و میره و ایمانم دیگه بیدارمیشه و ناتموم میمونه خابش..



۱ نظر ۲۲ تیر ۹۵ ، ۲۲:۵۴
بانــ♥ــوی دلدارم
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۱ تیر ۹۵ ، ۱۴:۵۱
بانــ♥ــوی دلدارم

چشم انتظار اون روزیم که خیییلی نزدیک باشه...تا آخر امسال اتفاق بیفته. وقتی چشم باز میکنم نامزد باشیم و همممه سختی ها گذشته باشن و کنارهم باشیم..واسه همیشه..روزی که توو خونه خودمونیم و داریم از کنار هم بودن لذت می بریم..یا اون جایی که زندگیمون و راحت تر میشه ساخت..غذا رو باهم میخوریم و باهم تلویزیون میبینیم کنار همه وسایلام وسایلای تو رو هم میذارم..اهم توو خونه عشمون بهترین حس و لحطه ها رو می سازیم..با هم واسه همه چیزمون تصمیم می گیریم..سفر و تفریح دوتایی می ریم و کلی خوش میگذرونیم باهم..همیشه حرفامون رو پیش هم میزنیم...و خلاصه هر کاری که توو دنیا هست و میشه انجام داد رو باهم تجربه کنیم.انجام بدبم..بهترین دوستای همیم..یار و غم خوارِ هم شدیم..بیشتر از الان..مرد من واسه همیشه سلامت و پر انرژی هست و خداروشکر می کنیم از اینکه راهمون رو بهمون نشون داد و کمکمون کرد تا پیش هم عشق و زندگی شیرینمون رو بسازیم و همه دیدن که تا همیشه پشت و کنار همیم و واسه همیم و واسه خوشبختیمون دعا میکنن... من و تو..ما دوتاووما می شیم..همیشه شاد و خوشبخت..

۴ نظر ۰۷ تیر ۹۵ ، ۱۴:۳۲
بانــ♥ــوی دلدارم
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۶ تیر ۹۵ ، ۲۱:۱۵
بانــ♥ــوی دلدارم

سه شنبه رفتیم واشه ایمانم شامپو گرفتیم ازون مغازه زیر زمینیه..بعدشم رفتیم داروخونه و ویکس خریدیم..دستمو ک خم کردم دیدم آثار رژ لب روش مونده..خیلی خوش رنگ بود..تن بنفش داشت..خیلی قشنگ بود.. قرار گذاشتیم دفه بعد بریم ببینیمش و بخریمش..:)


روز بعد که امروز باشه رفتیم بیرون..دیروز بخاطر تولد بابا نتونسم برم بیرون..ولی امروز تلافی کردم و زدم بیرون..داشتیم میرفتیم که یهو ایمان گفت : بریم ببینیمش؟ گفتم بریم:) رفتیم و علاوه بر اون یه رژ با تن صورتی ولی پررنگ خریدیم..یکیشو عشقم برام گرفت:) دست گلش درد نکنه:) 

۰ نظر ۰۲ تیر ۹۵ ، ۲۲:۵۵
بانــ♥ــوی دلدارم

کاش این مسعله پیش نیومده بود..خودت کمک کن تا کارامون زودتر پیش بره و بشه عشقم بیاد و مال هم شیم واسه همیشه..همه جا باهم بریم..پیش هم و کنار هم باشیم..هر کاری توو دنیا هس باهم تجربه کنیم..همه لحضه های خوش رو باهم بسازیم..زندگیمونو باهم و عاشقونه تا همیشه بسازیم...ما رو از بدی ها دور کن..شکرت

۰ نظر ۰۱ تیر ۹۵ ، ۱۲:۲۹
بانــ♥ــوی دلدارم