دلدار و بانوش :)

عشق و خوشبختیمون ابدی

دلدار و بانوش :)

عشق و خوشبختیمون ابدی

♥ به نام خدا♥
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
♥وإِن یَکادُ الّذینَ کَفَروا

لَیُزلِقونَکَ بِأَبصـارِهِم

لَمّا سَمِعُوا الذِّکرَ

و یَقولونَ إِنَّهُ لَمَجنونٌ

و مَا هُوَ إِلاّ ذِکرٌ لِلعَـالَمین ♥

فا الهه خیر حافظا
و هو الرحمن الرحیم

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

مــ♥ـــا
واسه همیشه
باهمیم

وب دیگمون:

http://6711-ta-hamishe.blogfa.com/
آرشیو اونجا کامل هست

۱۰ مطلب در اسفند ۱۳۹۴ ثبت شده است

امسالم داره با همه خوبیا و بدیاش تموم میشه و بایگانی میشه..سالی بود که یه چیزایی واقعا تغییر کرد و تغییرات خوبی نبودن..

امید دارم که سال نو سالی باشه پره برکت و شادی و اتفاقای خوووب و رسیدن به آرزوها و سلامتی و به رسیدن و عشقهای ابدی..

همه چیز خوب و عالی میشه ایشالا..

خدایا امسالم سال تحویل پیش هم نیستیم..بازم اون لحظه که سال تموم میشه نیستیم با ه م..البته یه فرقی داره با بقیه سالا اونم اینه ک عشقم تنهاست:(

کاش بشه سالای بعدی و کنار هم جشن بگیریم و بهترین لحظه ها رو کنار هم بسازیم..پره عشق باشیم هر لحظه..همه جا کنار هم..بی فاصله..

خدایا نگاتو ازمون نگیر:**

۰ نظر ۲۹ اسفند ۹۴ ، ۲۳:۵۸
بانــ♥ــوی دلدارم

شب قبل فرناز میگه که میخاد با دوستش بره بیرون و من و (ش) هم بریم ولی حس اون همه پیاده روی نداشتم بخاطر همین قرارم با یارم شدو حدود 2ورب زدم بیرون و ناهار گرفته بودم و زنگ زدم به یار ولی بخاطر حرفی که دوست نداشت و من ناخواسته ناراحتش کرده بودم نمیخاس برم پیشش ولی زنگ زدم و کللی اصرار رفتم پیشش:)

ناهار خوردیم و چسبید واقعا..مثه همیشه یادم رفت از ناهار عکس یگیرم..یکم با گربه ها که بو غذا شنیده بودن بازی کردیمو یکم از کباب بهشون دادیمو رفتیم بالا و نشستم رومبل که دراز کشیده بود و شرو شدبوس و بغل..کلی چلوندمش و بوسششش کردم یه دل سیررر..بابا 8ونیم زنگ زد و گفت کجایی چه میکنی؟ منم گفتم قدوسی قلیون میکشن بچه ها و زود میام

+ شب قبل رفته بودیم بیرون و کاپوچینو خوردیم توو جمهوری اون بالا و توو راه که از خونه میرفتیم بالن ارزو گرفتیم..دوتاش واسه من بود که بدم به دوستام ولی واسه خودمون دوتا بود..:)

8ونیم اینا بود که بالنارو گفتم هوا کنیم..بردیم توو حیاط روشن کردین ولی یک بالا رفت و بعد افتاد توو کوچه..

دومی رو بردیم توو بالکن و هوا کردم با کلی ارزو.و رفففت بالا...عجوج رفت پشت بومو نگاش کرد که کلی بالا رفت...تا 5 دقه به 9 اونجا بودمو...عزیزم یهو حالش بد شد از بوی بالنه و چشش نمیدید چند ثانیه:( بهش قرص قلب دادم و چندقه موندم تا بهتر شه و لی گفت حرف نزنمو و تنها باشم بهتره..یکم نشستمو و اروم دراز کشید 

..منم گفتم یواش برم تا بخوابه..از در که اومدم برم روشو کرد به منو دستاشو باز کرد..منم بغلش کردم و کللللللی بوسم کرد و قربون صدقم رفت منم خوشحال بودم..گفتم تا حالا با این همه ماچ مواجه نشده بودم...خیلی دوست داشتم اون لحظه هارو..دلش گرفته بود ازینکه دارم میم و تنها میشه:(( اگه دست من بود که همش پیشش بوم...میگفت حس میکنم این رفتنه ب بقیه رفتنا فرق داره وحتی از رفتن بالنم دلش گرفت..

خاروشکر که بعد از کلی ماچ حال عشق خان بهتر شد و بلند که بره حموم.باهمرفتیم پایینو و منم خداحافظی کردم با نیشه بااازز..وقتی رسیدم خونه بابا هم همزمان بامن رسید..خوشبختانه همه چیز به خوبی گذشت


۰ نظر ۲۹ اسفند ۹۴ ، ۱۴:۱۴
بانــ♥ــوی دلدارم


۰ نظر ۲۸ اسفند ۹۴ ، ۱۴:۳۹
بانــ♥ــوی دلدارم


۰ نظر ۲۶ اسفند ۹۴ ، ۲۰:۱۶
بانــ♥ــوی دلدارم
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۶ اسفند ۹۴ ، ۱۷:۵۸
بانــ♥ــوی دلدارم
رفتن همه برازجون واسه مراسم داداشش نمیشد برم پیشش چون سونو داشام و جواب خوبی نگرفتم..خداکنه بخیر بگذره..می ترسم از عمل..خداکنه بشه باز عزیزامو ببینم..خیلی دلم تنگ میشه:(
هنوز قعی نیس ولی احتمالش زیاده...
عصرشم نشد ببینمش چون باید می رفتم دکتر و نظرش رو بشنوم..خوردیم به تعطیلات وگرنه کارمون راه میفتاد با باباب بودم کلشو..کلی رفتیم همه جا واسه ام آر آی ولی تا بعد عید نوبت نمیدادن..
عشقمم نگران من بود و بهم روحیه می داد که نگران نباشم..
قربونت بشم با معرفت من..:**
همه شرایطی که ممکنه برام پیش بیادو گفتم...
ایشالا خدا همیشه مردمو واسم نگه داره:**
۰ نظر ۲۵ اسفند ۹۴ ، ۱۹:۳۴
بانــ♥ــوی دلدارم
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۰ اسفند ۹۴ ، ۱۲:۱۰
بانــ♥ــوی دلدارم

شنبه ها خوشبختانه صب کلاس دارم.تربیت بدنی..واسه این که بشه خودمو به یار برسونم به جا 9.45 تا 11.15 که کلاس بود 8 تا 9ونیم رفتم استثنا

وقتی رسیدم آزمایشگاه هنوز نرسیده بود..یکم منتظر شدم..بعد از یرب رسید و گفت حواسش نبوده و صب آزمایششو هدر داده..:) یه شیشه کوچیک آب خورد ولی جواب نگرفتیم..رفتیم توو فرعیای اطراف یکم قدم زدیم و دیالوگای بزنگاه و مرور میکردیم اینجوری بودیم:)

یرب بعد که دیگ فک کنم 10ونیم شده بود رفتیم و جش کرد توو شیشه بزور و تحویل دادیم..

بازم رفتیم سمت کسری ولی صبونش تموم شده بود..ساعت 11 بود فک کنم...دیگ مثه ضایه ها رفتیم بیرون و از کوچه های روبروش رفتیم توو برق و پیاده رفتیم تا سر 20 متری و وایسادیم تا خط 1 اومد و رفتیم خونه...روز خوبی بود:) کنار عچلو کلی خوش گذشت اونم صببببب:)

۰ نظر ۰۸ اسفند ۹۴ ، ۱۳:۴۲
بانــ♥ــوی دلدارم

5ونیم سانس سینما بود و فیلم کوچه بی نام..من مثه همیشه زودتر زدم بیرون.ولی این دفه ساغت 3ونیم با ف.غ بیرون بودم و 5و 15 دقه دم در سینما رسیدم و بلیط گرفتم تا آقایی بیاد:*

ف.غ رفت و من با بلیطا داخل سینما متظر بودک که 5ونیم رسیدو رفتیم واسه فیلم..فیلم بدی نبود ولی میتونس بهتر باشهمهمتر از همه این بود که با خیال راحت کنارت نشسته بودم:)

بعدشم رفتیم به خواسته ی آقایی هات داگ گرفتیم و زدیم بر بدن:) و به سمت ب.شاه رفتیم و با خط راهیه خونه شدیم:)

۰ نظر ۰۵ اسفند ۹۴ ، ۲۳:۱۵
بانــ♥ــوی دلدارم

هفته ی پیش رفتیم دکتر و قرار شد این هفته بره واسه آزمایش.منم صب 8تا 9ونیم کلاس داشتم و بعده کلاس رفتم پیشش آزمایشگاه..

وقتی رسیدم آزمایش داده بود و اومدیم بیرون و قدم زنان تصمیم گرفتیم بریم صبحونه بخوریم:) رفتیم کسری و املت گرفتیم..عکسای خوشکل گرفتیم...محیطش آروم بود و خودمون دوتا بودیم..جای قشنگی بود..

توی خیابون روبروییش اون علامت F و E که رو زمین اسچری شده بود دل من و برد.عکسشم گرفتیم:)

۰ نظر ۰۳ اسفند ۹۴ ، ۱۳:۳۱
بانــ♥ــوی دلدارم