دلدار و بانوش :)

عشق و خوشبختیمون ابدی

دلدار و بانوش :)

عشق و خوشبختیمون ابدی

♥ به نام خدا♥
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
♥وإِن یَکادُ الّذینَ کَفَروا

لَیُزلِقونَکَ بِأَبصـارِهِم

لَمّا سَمِعُوا الذِّکرَ

و یَقولونَ إِنَّهُ لَمَجنونٌ

و مَا هُوَ إِلاّ ذِکرٌ لِلعَـالَمین ♥

فا الهه خیر حافظا
و هو الرحمن الرحیم

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

مــ♥ـــا
واسه همیشه
باهمیم

وب دیگمون:

http://6711-ta-hamishe.blogfa.com/
آرشیو اونجا کامل هست

۱ مطلب در دی ۱۳۹۳ ثبت شده است

شب قبل قرار شد که صبح بره واسه کارای پروندش واسه معافی..فک کنم شنبه بود..کلاسم تموم شده بود..11ونیم بود که زنگ زدمو قرار شد برم پیش عشقم..آموزش و پرورش ..خودمو رسوندم هش و رفتیم کارا رو انجام دادیمو رفتیم پیاده توو فرعیا و رسیدیم به پارک شهر..رفتیم اونجا هم قدم زدیم..درختارو بخاطر زمستون شاخه زده بودن و شاخه های تازه درومده بودن...
خییلی حس خوبی بود کنار هم قدم زدن و باهم بودن..
رسیدیم به قسمت چرخ و فلک..
عشق جان گفت سوار شیم؟
گفتم آررره:)
دوتایی تنهایی توو یکی از باندترین جاهایی که میشه باهم باشیم و دست هیشکی نرسه بهمون..:)پر از حس خووب..شکرت خدا...
اون وسطا که هیشکی نبود دوتا بوس یواشکی کردیم و کلی چسبید:)
چندتا عکس خوشکل دوتایی گرفتیم:) وای خدا چه خوب بود...
تا می تونستیم موندیم توی چرخ و فلک و دور زدیم..دیگ مونده بود چرتمون کنن بیرون...:)
توو حرکت بود که پرییدیم پایین و پیاده شدیم.رفتیم ساندویچی نزدیک پارک و یه ساندویچ گرفتیم و خوردیم..اونم کلی چسبید..
قدم زنان رفتیم سمت خروجی پارک رو صندلی زیر درخت نشستیم و بازم عکس دوتایی:)
یکم نشستیم و عشق جان رفت خونه فک کنم ساعت حدود 4ونیم بود..منم رفتم دانشگاه واسه کلاس بعد...این بود یک روز عشقولی کنار یار
خدایا ممنون
۰ نظر ۲۰ دی ۹۳ ، ۲۲:۳۰
بانــ♥ــوی دلدارم