خیلی وقتا دوسدارم بنویسم...خیلی ناراحتم ک خیلی وقتا ننوشتم..کامپیوترم داغونه کاش بشه باز با اون بنویسم..سخته با گوشی...:(( ولی میام و مینویسم:** :)
قرار شده اخر شهریور دوستش بیاد باهم برن مسافرت...بعدشم ک یمدت نیستش...کاش میشد برم باهاش مسافرت و بیشتر پیشش باشم..گرچه الانم روزی یه ساعت فوقش میبینمش.یجورایی همین ک رو یه زمین پا میذازیم و یه هوا رو نفس میکشیم با وجود دوری خودش حس خوبیه..بهتر از دوریه کیلومتریه...این که خیلی،وقتا،خیلی جاها و توو خیلی جمعا پیشش نیستم خیلی دلگیرم میکنه...میدونم که خدا خودش کمکمون میکنه...خدایا چشممون به دستای پر مهره توه
:**
دیروز بیرون رفتنمون یکم سخت شد...آخه قرار بود پیش مامان فرم واسه عینک گرفتنش قرار نبود بریم بیرون با عشقم و یهو برنامه عوض شد و کلی قاطی پاتی،شد...دوس داشتم پیش جفتشون باشم..حیف کاش میشد:((
اینقاطی پاتی شدنا کلی اعصابمونو بهم ریخت
ازظهر قرار میذاریم ساعت 7ورب بزنیم بیرون...طرفای 7 هوا یهو ابری میشه و بارون میزنه یهو شدید و چندقه بعد بند میاد و هوا ابری میمونه...چه هوایی خداروشکر...7ورب میرم و عشقم جلو انقلاب،سر سه راه توو ایستگاه نشسه:) تیپ جدید زدم کامل آبی...کلی خوشش اومد خداروشکر.یکم راجبه تیپم حرف میزنیم و اتوبوس میاد...کلی چش چش میکنم تا جای دونفره پیدا کنم:) جا هس و میریم میشینیم و دستشو محکم میگیرم و نوازش میکنم...قربون عشقم...میرسیم چارراه و پیش به سوی بستنی.میریم و سفارش سه رنگ میدیم عین هم:) زعفرونی نارگیلی پسته ای و شکلاتی حیف یادم نموند عکس بگیرم...چه هوایی بود ابری و خنک و باد قشنگی میومد...کاش همیشه همینطوری بود...میزنیم توو رگ و خوشمزه...میریم سمت ایستگاهو یه تیکه ویدیوی طنزو میذاره و میبینیم دوتایی..اتوبوس میاد و میریم واسه کفش سر ع.آباد میریم پاساژ آخرش و کفشارو میبینیم و پا میکنه چندتا و انتخاب میکنه..و دیگ ساعت نه میشه و پیش بسوی خونه...کاش بیشتر میشد پیشش باشم...ایشالا بزودی بشه بیشتر پیش هم باشیم...:( کلی برام آهنگ مورد علاقشو یه مدل خاص میخونه و کلی خنده دار میشه..:** میریم پیاده تا سر سه راه و میرم سمت خونه و توهم میری:( بشه بریم خونه خودمون بزودی چی میشه...ایشالا بزودی...
ازین کشا ک تبلیغ میکنن واسه دستبند خریده بودن.داشت دستبند درست میکرد واسه منم عکسشو میفرستاد.خیلی قشنگ بود..بهش گفتم برا منم درست میکنی؟گفت :چشم خانومم...کلی خوشحال شدم:) گفتم مرررسی عشقم...عصر ک اومد و رفتیم واسه بستنی بهم دادش...هم واسه خودش درست کرده بود هم من...مال خودش قشنگ تر بود:) گفتم ازینم برام درست کن گفت باشه عزیزم...واای مرسی عجوجم...فردا برام آورد...خدایا شکرت بخاطر عشقم:)