یکی از دو اتفاق ناخوشایند که 4 تیر اتفاق افتاد
شب با دلدار بیرون بودیم و داشتم برمیگشتم خونه.توو تاکسی بودم حدود 9ورب بود که بابا زنگ زد و /فت بیا جلو پارک ق و رسیدی زنگ بزن تا بیام سوارت کنم.مامانت موتور بهش زده و دستش درد میکنه..خییلی نگران شدم تا برسم اونجا.توو راهم به دلدار زنگ زدم و گفتم که چی شده.اونم خیلی نگران شد..و گفتم از بیمارستان بهت خبر میدم.رسیدم و زنگ زدم و بعد چندقه رسیدن..متمتن رو دیدم که دستش رو گرفته بود و معلوم بود که خیلی درد داره..کم کم از حرفاشون متوجه شدم که مامان داشته پیاده روی میکرده و یه موتور میاد کیفش رو بزنه و یهو مامانم رو میندازه زمین و مامان با سمت چپ به زمین میخوره و دستش حالت شکستگی بهم میزنه...
خیییلی نارحت شدممم..خدایا..رسیدیم به بیمارستان و توو قسمت اورژانس با کلی سختی عکس گرفتن از دست مامان..مامان خیلی به خودش میپیچید و درد داشت..از شدت درد گریه میکرد...
دکتر بخش اورژانس گفت برید بیمارستان /فر/ و ببینین چی میگن.دست رو نمیتونیم جا بندازیم اینجا..رفتیم با کلی سختی نشستن و بلند شدن مامان به اون بیمارستان توو راه دیدم که دلدار حال مامان رو پرسیده بود و نگران بود..بهش خبر دادم تا از نگرانیش کمتر شه.ولی وقتی شنید مثل خودم کلی نگران و ناراحت شد....رفتیم و دکتر گفت که باندپیچی بشه و ترک خوردگی استخوان هس..ممکنه عمل بخواد فردا بیارین به دکتر فلانی نشون بدین تا نظرش رو بگه..حدود 1ورب بود که رسیدیم خونه.فردا دکتر گفته بود عمل لازم هس ولی یه دکتر دیگ گفتن لازم نیس..ولی سومین دکتری که دیروز عکس رو دید گفته مشکوک به شکستگی هس و عمل لازم داره.برین سی تی اسکن بگیرین تا مشخص شه..خدایا خودت کمک کن عمل لازم نباشه..امروز باید ساعت 7 برن واسه سی تی اسکن..خدایا کمک کن مامانمو...
فردا از خجالتتون در میام آبجی گلیا..نظرا رو جواب مبدم و سر میزنم بهتون..