دیشب 2
دیشب ساعت 8 بود که دلدار اومد پایانه و رفتیم با مترو تا م.آ و عطر قیمت کردیم و برگشتیم پایانه با مترو و رفتیم قدم زنان تا جایی که همیشه فیلم میگیریم.خیابونا حسابی شلوغ بود عاشقانه و شهرزاد رو گرفتیم و رفتیم سمت 4راه س.س و ساعتم 9و20 دقه شده بود.وایسادیم تا 9ونیم شه و تاکسی بگیرم و بیام خونه..دلم میخواست میشد خیلی بیشتر وقت داشتیم و بیشتر پیش هم میبودیم..تا دیر وقت..آی لذت بخشه..تا حالا پیش نیومده ولی میدونم که حتماا عالییه..
دیگ باید تاکسی میگرفتم وگرنه دیر میشد..دلم نمیخواست خداحافظی کنم..دلدار رفت ساندویچ بگیره و نوش جان کنه..تاکسی درست و حسابی گیر نمیومد..خییلی طول کشید تا بتونم برسم خونه..5شنبه بود ولی هیچوقت اینجوری نبود وضعیت تاکسی..کلی کلافه شدم.وقتی رسیدم به دلدار زنگ زدم و گفت دلش گرفته موقه غذا خوردن چون هم با من و هم با احسان اونجا رفته بودیم و یاد هر دومون افتاده بوده و دلش گرفته بوده قربونش برم..برا از دست رفته هاشونم فاتحه خونده بود.توی خیابون با.ش بود و داشت میرفت خونه..گفتم ایشالا باهم میریم دوباره عزیزدلم..کاش بازم میشد مسیرمون یکی باشه.رفت و آمد و همه مسیرامون گاهی بیشتر یکی باشه..
خدایا شکرت که میتونیم همو ببینیم و باهم وقت بگذرونیم..خداروشکر که همو داریم
عشقمون و خوشبختیمون ابدی