روزِ بارونی با تو
از بعد از ظهر بارون شروع شد و هوا عالی بود.قرار شد بریم پاساژ و لباس ببینیم.من یرب به ٥رفتم واسه اصلاح و تا ده دقه به ٦ کارم طول کشید.رفتم سمت پایانه و دلدار گفت که دیرتر میرسه ٧ میتونه حرکت کنه.رفتم یه دوری زدم که زمان بگذره از اونجایی که سرد بود و بارون زیاد نمیشد قدم بزنم..با اتوبوس رفتم و وقتی برگشتم رفتم پاییو منتظر شدم که دلدارم بیاد.٧ورب بود که رسید و دوباره ست شده بود تیپمون:) چرم مشکی.کلی کیف کردم.رفتیم سوار مترو شدیم و رفتیم.رسیدیم به خیابون و رفتیم سمت پاساژ و وقتی از پله ها میرفتیم بالا نزدیک بود لیز بخورم و بیفتم که خوشبختانه نیفتادم. رفتیم توو پاساژ و یه چرخی زدیم و چندتا لباس دیدیم و چون وقت نداشتیم نشد چیزی بگیریم.برگشتیم بیرون و بهم گفت مواظب باش نخوری زمین.پاتو محکم بذار.اینجور موقه ها زبونم کارنمیکنه درست و حسابی..فقط میگم مرسی عزیزم.خدایا شکرت که مردَم داره بهتر میشه باهام..ایشالا هر روز بهتر و بهتر شیم..رفتیم سمتِ ایستگاه و از قطره های بارون توو نورِ تیرِ برق فیلم گرفت و خیلی خوب شد..گفتم شب برام بفرستش عزیز.رفتیم توو مترو و توو راه یکم از مشکلات حرف زدیم و اینکه کاش اون مشکلا نبودن و الان همه چی مرتب بود و رسما مالِ هم شده بودیم..رسیدیم به پایانه 8ونیم بود پیاده رفتیم تا پارکی کخه جدید میخوان بسازن و از فرعیِ کنارش رفتیم داخل و بعدم سمتِ چهار راه رفتیم و اتوبوس اومد و دلدارم سوار شد و رفت منم رفتم تاکسی گرفتم و برگشتم خونه.