♥ خودمون ♥ :)
دیشب تا نزدیکای 4 داشتیم حرف می زدیم باهم.از خییلی چیزا حرف زدیم.ازینکه دلم نمیخواد هیچی باعث بشه که باز مشکلی پیش بیاد و مثلِ اون روزا...میخوام همیشه و باید باهم باشیم و دیگه به هیچ کس اجازه نمیدم که بخواد واسمون مشکلی درست کنه..دیگه نمیذارم کسی اینقدر بهم نزدیک شه..خیالم از بابتِ بعضی از نگرانی هام راجبِ خودمون راحت شد..خدایا کمکم کن تا بتونم بهترین باشم واسه دلدارم.کمکم کن تا بتونم همیشه بهش آرامش بدم..کنارِ من آروم باشه..خییلی دلم میخواد سالِ آینده ببینم که همه چیز درست شده و سالِ ما شده..و من شدم خانومِ خونه و تو شدی آقایِ خونه و همه چیز رنگ و بوی دیگه ای میگیره خودش..از سرِ کار میای و من میام استقبالت و با بوسه به خونه دعوتت میکنم و هر روزمون و پیشِ هم میگذرونیم و بهتر و بهتر میشیم..همونجوری شده که توو ذهنم همیشه مرور کردم..همونجوری که بهترینه...کاش فقط بابا باهامون راه بیاد و دیگ قضاوت نکنه و کنارمون باشه و مانع ها رو برامون برداره..کاش قِلِقِ بابا رو می دونستم..متاسفانه قِلِق نداره انگار...کی این روزا خونه وماشین و پول باهم داره از خودش؟همه باباهاشون پشتشونن اگرم شرایط رو دارن..ولی ایمانم باباش پیشش نیست..:((
اگر اون اتفاقا از طرف رفیقِ بظاهر رفیق نمی افتاد شاید الان از خونه خودمون پست می ذاشتم...
خدایا کمکم کن بتونم هر روز بهتر از دیروز باشم واسه دلدارم..شکرت بخاطر همه خوبی هات خدا:*