عشق من:) :*
چهارشنبه, ۲۴ شهریور ۱۳۹۵، ۱۲:۲۰ ق.ظ
خدایا شکرت که عاشقیم و عشق پاکی داریم :)
امشب با دوستش قرار داشت.منم بیرون کار داشتم باید انگشتر مامان رو میبردم تعمیر.قرار شد بعدش بهشون ملحق شم:) آقاییم فکرمه خداروشکر که احساس تنهایی نکنم:) طرفای 8 بود که باهاش تماس گرفتم و راه افتادم برم پیششون..دیدمشون و راه افتادیم و قدم زنان رفتیم و رفتیم.بحث سینمایی بود.اون وسطا هوای منم داشت و هی لبخند میزد و وقتی تلفن دوستش زنگ میخورد میومد نزدیک تر و اذیتم میکرد بخندیم...تا 9ورب نزدیکای پارک شهر بودیم و رفتیم ساندویچ گرفتیم و سوار تاکسی شدیم و رفتیم وسط راه ایمانم پیاده شد و رفت..تا وقتی که توو دید بود براش دست تکون دادم و اومدم خونه.
خدایا شکرت حافظ خودمونو عشقمون باش
۹۵/۰۶/۲۴