دلدار و بانوش :)

عشق و خوشبختیمون ابدی

دلدار و بانوش :)

عشق و خوشبختیمون ابدی

♥ به نام خدا♥
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
♥وإِن یَکادُ الّذینَ کَفَروا

لَیُزلِقونَکَ بِأَبصـارِهِم

لَمّا سَمِعُوا الذِّکرَ

و یَقولونَ إِنَّهُ لَمَجنونٌ

و مَا هُوَ إِلاّ ذِکرٌ لِلعَـالَمین ♥

فا الهه خیر حافظا
و هو الرحمن الرحیم

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

مــ♥ـــا
واسه همیشه
باهمیم

وب دیگمون:

http://6711-ta-hamishe.blogfa.com/
آرشیو اونجا کامل هست

امشب..

شنبه, ۹ مرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۴۹ ب.ظ

دیروز احسان باز حالش بهم ریخت و بردنش بیمارستان...ایشالا بهترشه.امشب ایمانم باید بره پیشش بمونه وخودش گفته به داییم بگین بیاد پیشم..مثه اینک باز این بیمارستان طبق معمول کم کاری کرده و تووی این بیمارستانِ جدید باید عملش کنن دوباره..گفتم خوب نیس این بیمارستانا..دکترش گفته بود همینجا ببرینش..تا فردا پس فردا بستری میمونه.امیدوارم زود برگرده خونه و همه آرامش داشته باشن و خوشحال باشن و زندگی رنگ خودش رو بگیره...

الان پیام داد که داره میره بمارستان

مکالمه ی خنده داری داشتیم.یه عکس برام فرستاد با قیافه بامزه و نوشت: آماده شودی ام بیرَوَم .کلی خندیدیم.

گفتم قیافشو:) :* آخی باید بری..بعد خودم عکس فرستادم.

گفت :قیافرو:0.برای دوام رابطمون دیگ ازین عکسا نفرست..

گفتم:به این خوبیییی..

گفت: دماغو باید عمل کنی..کپِ باباتم هسی..

گفتم: تازه کامل ادا نیمودم عکس بگیرم.دماغمم خیلی خوبه دلتم بخاد..

گفت:نمیخاااد

یهو عشقولی شد و گفت کاش پیشم بودی و بوست میکردم و بغلت میکردم..

گفتم آره کاش بودم کلی گازت میگرفتم.میچلودمت دلم خنک شه..(آیکونِ خنده شیطانی)


بعدش دیگ منتظرِ محسن شده تا بیاد و ببرتش بیمارستان.دیشب با پریسا بمارستان بودن..یه ساندویچم میخاد بگیره توو راه از ریحان.اول میخاس هایلار بگیره 

گفت خسته شدم از کتلت و سویس.

گفتم نه پرِ سسه و براتم خوب نیس..همبر بگیر

گفت باششه

:)






۹۵/۰۵/۰۹
بانــ♥ــوی دلدارم

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">