دلدار و بانوش :)

عشق و خوشبختیمون ابدی

دلدار و بانوش :)

عشق و خوشبختیمون ابدی

♥ به نام خدا♥
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
♥وإِن یَکادُ الّذینَ کَفَروا

لَیُزلِقونَکَ بِأَبصـارِهِم

لَمّا سَمِعُوا الذِّکرَ

و یَقولونَ إِنَّهُ لَمَجنونٌ

و مَا هُوَ إِلاّ ذِکرٌ لِلعَـالَمین ♥

فا الهه خیر حافظا
و هو الرحمن الرحیم

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

مــ♥ـــا
واسه همیشه
باهمیم

وب دیگمون:

http://6711-ta-hamishe.blogfa.com/
آرشیو اونجا کامل هست

از 5شنبه تا امروز

چهارشنبه, ۱۳ مرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۵۷ ق.ظ
این چند روز چیز قابل گفتن و قبل توجهی اتفاق نیفتاد.همش توو خونه بودم.فقط یکشنبه یک ساعتی عصر ساعت7ونیم  رفتم خونه مامان بزرگ و 9 برگشتیم.از پنج شنبه که نشد بریم بیرون دیگ ندیدیم همو.ایمان می ره بیمارستان پیش احسان.خیلی دوسداره ایمان پیشش باشه.از اونجایی که شب میمونه تا ظهرِ فرداش دیگه نمیشه دید همو...خیلی سخته که نمیشه همو ببینیم..مخصوصا که خسته میشه زیاد و استراحت هم نمیشه بکنه اونجا.فک کنم تا آخر هفته مرخص میشه و تا اون موقه هم نمیشه دید همو.ولی میگذره.احسان سلامت برمیگرده و سلامت میشه و زندگی به روند خودش پیش میره و میبینیم همو:) و همه چیز خوب میشه..
۹۵/۰۵/۱۳
بانــ♥ــوی دلدارم

نظرات  (۱)

چ زود  سر و تهش رو هم آوردید
خلاصه نویسی20 :ا
پاسخ:
اتفاقایی ک گفتنش مهم بود همین بود.بقیش روزمرگی هست..وگرنه بالا بلند مینوشتم خسته شی:)

مفهوم متن مهمتر از طولشه:d

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">