دلدار و بانوش :)

عشق و خوشبختیمون ابدی

دلدار و بانوش :)

عشق و خوشبختیمون ابدی

♥ به نام خدا♥
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
♥وإِن یَکادُ الّذینَ کَفَروا

لَیُزلِقونَکَ بِأَبصـارِهِم

لَمّا سَمِعُوا الذِّکرَ

و یَقولونَ إِنَّهُ لَمَجنونٌ

و مَا هُوَ إِلاّ ذِکرٌ لِلعَـالَمین ♥

فا الهه خیر حافظا
و هو الرحمن الرحیم

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

مــ♥ـــا
واسه همیشه
باهمیم

وب دیگمون:

http://6711-ta-hamishe.blogfa.com/
آرشیو اونجا کامل هست

دوری

پنجشنبه, ۵ تیر ۱۳۹۳، ۱۱:۴۵ ب.ظ

امروز 40امه بابا بزرگ بود.حدود5 رسیدیم مسجد و تا6 ونیم اونجا بودیم..پذیرایی کردیم حسابی خسته شدیم.ایشالا که روحت در آرامشه باباجون.

خیلی دوسداشتم عصرو پیش عشقم،باشم..خیلی:((اونم دوست داشت..بعده مسجد تصمیم گرفتن بریم سرخاک...خوشحال شدم رفتیم پیش بابا بزرگ.کاش میشد پیش آقاییم باشم..کاش میشد ببینمش..خیلی ناراحتم..خیلی گریم میگیره...نمیشه باشم:((
از8 تا الان بیرون رفته آقایی..منم ناراحتم که نیستم و نمیشه باشم..خیلی خوب بود میشد راحت پیشش باشم...حتی میشد تا این ساعت باشم..:((
ایمانم  پیش دوستاشه...دارن میرسوننش خونه..ولی دله من نا آرومه...دلم میخواست من جای اونا پیشش باشم...خدایا یعنی کی میشه.
۹۳/۰۴/۰۵
بانــ♥ــوی دلدارم

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">