خوابی که خیلی میخوام خواب بمونه
صب بعده دوش میبینم پیام اومده..نشون میده که دیدی پیامی که واسه گفتن خوابم دادم..دوتا میسکال میبینم...بازشون میکنم..تویی گفتی بزن ببین ک،ق رو..یساعت گذشته ازش..و من نگران میشم چون یحسی میگه یچیزی شده...پیام میدم حالتو بپرسم..جوابی نمیاد..باز پیام میدم..چنبار زنگ میزنم...4ساعت میگذره و دلهره و نگرانیم به مرزه جنون میرسه..منو بودمو کلی حرف بی جواب..باز پیام میدم مدل عصبانی..و بعده آخرین پیام..پیام میدی..خوابه خوبی ندیدی و حالت بهم ریخته..خوابتو میگیو دل من بیشتر..نگرانت میشه:((خوابه تو و آینه:(که نمیخوام،یادم بمونه و خداکنه خواب بمونه...هنوزم بقیشو نگفتی...خوابه منم خوب نبود...ازون موقه تاحالا حالت بدمیشه:((خوب نیستی میدونم..کاش بودم...تا عصر که با دیدن ستایش داغ دلت تازه میشه و اشک میریزه:( دلم نا آروم تر شد:(و خواستی یکم سکوت باشه..آروم شی...تا این ساعت هنوز خوب نیستی:(دل من پیششه و میدونم که حالش خوب نیس..ولی نمیشه باشم...بیشتر دلم میگیره که توو این حاله و من اینجام...دوستت دارم خدا:*به خودت می سپارمش..