بودن
شنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۳، ۰۹:۱۲ ب.ظ
این همه منتظر میشم تا بشه باهات حرف بزنم..از دیشبم شارژ نداشتی.بین این همه کلافگی و اعصاب خوردی..این همه اتفاقای اذیت کن میفته..وقتی منتظرم بیاد بریم پیاده روی و معطل شدم...بالاخره میشه حرف بزنیم 5و20 دقه بود....ده دقه که گذشت دختر عمم زنگ میزنه میگه اومدم منم مجبور میشم قط کنم با دختر عمم حرف بزمک..حرف بزنم:( ( رسیده بود دیگه نمیشد باهات حرف بزنم...اونم داستانه شارژا که معلوم نشد چجوری توو پارک گم شدن...حالا هم رفتین خرید با امیر و مامان..ولی مثه من کلافه و بی حوصله ای...کاش میشد باشم باهم بریم همونجایی که آرامش بهت میده .. دریا و،بیاد بچگیات ذوق میکنی تا جفتمون بهترشیم و آروم شیم.. ی هفته ایه سرما خوردی...صدای مردونتم گرفته ...زود میای پیشم.بهترشی ایشالا..منم خوشحال میشم.:*بودن من و تو باهم کاش رنگشو زودتر بپاشه..
۹۳/۰۱/۲۳