شب قبل فرناز میگه که میخاد با دوستش بره بیرون و من و (ش) هم بریم ولی حس اون همه پیاده روی نداشتم بخاطر همین قرارم با یارم شدو حدود 2ورب زدم بیرون و ناهار گرفته بودم و زنگ زدم به یار ولی بخاطر حرفی که دوست نداشت و من ناخواسته ناراحتش کرده بودم نمیخاس برم پیشش ولی زنگ زدم و کللی اصرار رفتم پیشش:)
ناهار خوردیم و چسبید واقعا..مثه همیشه یادم رفت از ناهار عکس یگیرم..یکم با گربه ها که بو غذا شنیده بودن بازی کردیمو یکم از کباب بهشون دادیمو رفتیم بالا و نشستم رومبل که دراز کشیده بود و شرو شدبوس و بغل..کلی چلوندمش و بوسششش کردم یه دل سیررر..بابا 8ونیم زنگ زد و گفت کجایی چه میکنی؟ منم گفتم قدوسی قلیون میکشن بچه ها و زود میام
+ شب قبل رفته بودیم بیرون و کاپوچینو خوردیم توو جمهوری اون بالا و توو راه که از خونه میرفتیم بالن ارزو گرفتیم..دوتاش واسه من بود که بدم به دوستام ولی واسه خودمون دوتا بود..:)
8ونیم اینا بود که بالنارو گفتم هوا کنیم..بردیم توو حیاط روشن کردین ولی یک بالا رفت و بعد افتاد توو کوچه..
دومی رو بردیم توو بالکن و هوا کردم با کلی ارزو.و رفففت بالا...عجوج رفت پشت بومو نگاش کرد که کلی بالا رفت...تا 5 دقه به 9 اونجا بودمو...عزیزم یهو حالش بد شد از بوی بالنه و چشش نمیدید چند ثانیه:( بهش قرص قلب دادم و چندقه موندم تا بهتر شه و لی گفت حرف نزنمو و تنها باشم بهتره..یکم نشستمو و اروم دراز کشید
..منم گفتم یواش برم تا بخوابه..از در که اومدم برم روشو کرد به منو دستاشو باز کرد..منم بغلش کردم و کللللللی بوسم کرد و قربون صدقم رفت منم خوشحال بودم..گفتم تا حالا با این همه ماچ مواجه نشده بودم...خیلی دوست داشتم اون لحظه هارو..دلش گرفته بود ازینکه دارم میم و تنها میشه:(( اگه دست من بود که همش پیشش بوم...میگفت حس میکنم این رفتنه ب بقیه رفتنا فرق داره وحتی از رفتن بالنم دلش گرفت..
خاروشکر که بعد از کلی ماچ حال عشق خان بهتر شد و بلند که بره حموم.باهمرفتیم پایینو و منم خداحافظی کردم با نیشه بااازز..وقتی رسیدم خونه بابا هم همزمان بامن رسید..خوشبختانه همه چیز به خوبی گذشت