روز پر ماجرا..
سه شنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۴، ۰۷:۳۴ ب.ظ
رفتن همه برازجون واسه مراسم داداشش نمیشد برم پیشش چون سونو داشام و جواب خوبی نگرفتم..خداکنه بخیر بگذره..می ترسم از عمل..خداکنه بشه باز عزیزامو ببینم..خیلی دلم تنگ میشه:(
هنوز قعی نیس ولی احتمالش زیاده...
عصرشم نشد ببینمش چون باید می رفتم دکتر و نظرش رو بشنوم..خوردیم به تعطیلات وگرنه کارمون راه میفتاد با باباب بودم کلشو..کلی رفتیم همه جا واسه ام آر آی ولی تا بعد عید نوبت نمیدادن..
عشقمم نگران من بود و بهم روحیه می داد که نگران نباشم..
قربونت بشم با معرفت من..:**
همه شرایطی که ممکنه برام پیش بیادو گفتم...
ایشالا خدا همیشه مردمو واسم نگه داره:**
۹۴/۱۲/۲۵