بازم دلم گرفت از دوری...بازم گریه کردم...کلی اشک ریختم...کاش همیشه بودی..کاش همه چی خوب شه...همه اتفاقای خوبو مجسم کردم و بهشون لبخند زدم.همشون همینجوری باید اتفاق بیفته...میفته...
بازم دلم گرفت از دوری...بازم گریه کردم...کلی اشک ریختم...کاش همیشه بودی..کاش همه چی خوب شه...همه اتفاقای خوبو مجسم کردم و بهشون لبخند زدم.همشون همینجوری باید اتفاق بیفته...میفته...
نمیدونم امشب چی شد...؟کاش بیای بگی چی بوده که بهمت ریخته...دوستداشتم امشبم مثه شبای دیگ با شب بخیرِعسلیت بخوابیم...ولی یچیزی شد...که،سکوت کردی دوساعته....شب بخیرت با حس خوب نبود..عصبی بودی. .بیا بگو هیچی نیست...خدایا سپردمش بتو...مواظبش باش...
امروز برگشت.ساعت 4 حرکت بود...تا10 ونیم ک رسیدن حرفی نزدیم...خیلی خوشحالم که برگشت:) باز پیشمه...امیدوارم بهتر شی عزیزم...حالت عین روز اول شه و پر انرژی باشی..و سایت بالا سرم و کنتر من و همراهم باشی...خوشحالم که باز نزدیکمی:) وای که چه خوبخ بودنت...پره عشق میشم وقتی رو یه زمین پا میذاریم و نفس میکشیم...وای روزی که زیر یه سقف نفس بکشیم چه حالی داره چقدر عشق میریزه از در و دیوار و پنجره و چشامون قلبی میشه...و هر لحظه رو کنار هم طلایی میسازیم....
امروز امتحانام تموم شد و نفس راحت میکشم از درس خوندن:) وای که چقدر بدم میاد از درس خوندن...:) از فردا بیکاری و خواب شروع میشه...ولی کاش توهم پیشم بودی..دلم تنگ شده..امروز شد 24 روز که رفتی...17خرداد بود بعده دکتر رفتنمون و چرخی که زدیم و یه شام باحال خوردیم...با 73 برگشتیم و تو راه کلی غصه خوردم که.داری میری...:( گریم.گرفت...کاش منم میشد باهات بیام...گفتی داغ دلمو تازه نکن...وقتی من سوار تاکسی شدم و رفتم..دلم.نمیومدبرم برگشتم نگاهت کردم و دست تکون دادم... توهم دست تکون دادی و کم کم دور شدم ازت...رسیدم خونه کلی دلم گرفت...توهم از چمدونو وسایلات واسم عکس میگرفتی...شب شد و وقت خواب ولی بی خوابی اومد سراغم...زود شب بخیر.گفتیم.تا صبح سرحال باشی...فردا ظهر شد و تو رفتی:(
پر ازعشقم پر از خواستن تو و خودمون دوتایی
پر از عشقم امروز...این دیوارها و کیلومترها فاصله نمیتونه عشقمو کم کنه....دوریم هنوز...ولی میخوامت...همیشه دعا میکنم...واسه حالت...واسه عشقمون...کی میشه دستات واسه همیشه دستامو بگیرن و سایت بالا سرم باشه و تکیه گاه امنم بشی هستی ولی واسه همیشه بشی...؟