دلدار و بانوش :)

عشق و خوشبختیمون ابدی

دلدار و بانوش :)

عشق و خوشبختیمون ابدی

♥ به نام خدا♥
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
♥وإِن یَکادُ الّذینَ کَفَروا

لَیُزلِقونَکَ بِأَبصـارِهِم

لَمّا سَمِعُوا الذِّکرَ

و یَقولونَ إِنَّهُ لَمَجنونٌ

و مَا هُوَ إِلاّ ذِکرٌ لِلعَـالَمین ♥

فا الهه خیر حافظا
و هو الرحمن الرحیم

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

مــ♥ـــا
واسه همیشه
باهمیم

وب دیگمون:

http://6711-ta-hamishe.blogfa.com/
آرشیو اونجا کامل هست

کلاس آیین نامه و بعدش با یار

دوشنبه, ۹ اسفند ۱۳۹۵، ۱۱:۱۲ ب.ظ

امروز اواین روزِ کلاس آیین نامم بود و با دوستمم واسه امروز ساعت 4ونیم قرار گذاشتیم ببینیم همو.گفته بودن یرب به 2 اینجا باشین منم طرف یرب 2 حرکت گردم و 2 اونجا بودم..ولی مربیمون یرب به 3 اومد!


بینش هی به دلدار پیام میدادم که نیمومد مربی و چه میکنی.دلدارم گفت حدود ساعت 6 میام بیرون.همون موقه بود که مربیمون اومد و منم به دلدار پیام دادم که ایشالا بهتر شی و منم میام 4راه.3ونیم کلاسم تموم شدو پیاده رفتم تا پارکی که با دوستم قرار داشتیم.من 4 و دوستمم ساعت 4ونیم رسید.کلی حرف زدیم و از من و حالم و خودش و بعدش رفتیم ستاره واسه دیدن طلا که دوستم میخواست ببینه.وقتی شروع کردیم به رفتن دلدار زنگ زد و گفت میخواستم ببینم دوستت اومد؟تنها نیستی؟خیلی خوشحال شدم که حواسش بهم هست و هوامو داره.خدایا شکرت که گاهی اینجوری عشق رو بهم نشون میدی:) گفتم آره عزیزم با دوستمم وو داریم میریم ستاره یه چیزایی ببینه اونجا.توهم خواستی بیای بیرون بهم خبر بده منم کارمون تموم شد خبرتت میکنم.حیق که نمیشد درست و حسابی ذوقش کنم و جلو دوستم خودمو گرفتم.خداحافظی کردیم و ماهم رفتیم.


توی راه از چندتا روسری خوشش اومد منم از یه شال که بزودی میرم بگیرمش چوت توو انتخاب رنگ گاهی دو دل میشم تصمیم گرفتم فکرامو کنم واسه رنگ و بعد بگیرمش.رفتیم طلا دیدیم و بعدش گوشیم رو بردیم قیمتش رو پرسیدم واسه فروش و بعدش تا پایانه بادوستم رفتم اونجا خداحافظی کردیم و منم به دلدار خبر دادم که رسیدم پایانه و منتظرشم.


ساعت نزدیکای 7 بود و دلدار طرفای 7 ورب رسید و گفتم دوستم بود حیف نشد درست ذوقت کنم..یه لبخند اومد رو لباش.براش تعریف کردم که چیکارا کردیم و بعدش رفتیم پاساژ تا شلوار و پیرهن بقیه مغازه ها رو هم ببینه.اون مغازه ای که ما رفتیم در حال تغییر دکور بود و از اونجا که دوست دلدار بودن 20دقه ای موندیم و رفتیم و رفتیم دلدار یه همبرگر گرفت تا آماده شه یکم رو صندلی که همیشه میشینیم نشستیم و بعد رفتیم همبر رو گرفتیم.از اونجایی که من برام خوب نیس نمیخواستم بخورم ولی خیلی هوس کرده بوم..


دلدار گفت بخور یه گاز چیزی نمیشه و منم 2 گاز بیشتر همراهیش کردم و از روشی که دکتر گفته باید رعایت کنم و گفت چقدر دردسر داره ها..گفتم آره ولی ایشالا نتیجش خوب میشه و خوشحال میشیم.بعدش راه افتادیم سمت 4راه و من تاکسی گرفتم و اومدم خونه و دلدارم و وقتی رسیدم به دلدار خبر دادم و  اونم با پیاده داشت میرفت و چندقه دیگ میرسید خونه.یه مدتیه پاش درد داره.بخاطر پله اس..ایالا بهتر بشه دلدارممم

۹۵/۱۲/۰۹
بانــ♥ــوی دلدارم

نظرات  (۱)

چقدر خوش گذروندین بانو
خوشحالم که خوش گذشت بهتون
آقا کی اینقد آپ کردی که من ندیدم
پاسخ:
خداروشکر
ممنووونم ویرا جونم..
من همرو باهم نوشتم.18هم نوشتمشون و آپشون کردم
مرسی که بهم سر میزنی ویرا جان:)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">