دلدار و بانوش :)

عشق و خوشبختیمون ابدی

دلدار و بانوش :)

عشق و خوشبختیمون ابدی

♥ به نام خدا♥
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
♥وإِن یَکادُ الّذینَ کَفَروا

لَیُزلِقونَکَ بِأَبصـارِهِم

لَمّا سَمِعُوا الذِّکرَ

و یَقولونَ إِنَّهُ لَمَجنونٌ

و مَا هُوَ إِلاّ ذِکرٌ لِلعَـالَمین ♥

فا الهه خیر حافظا
و هو الرحمن الرحیم

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

مــ♥ـــا
واسه همیشه
باهمیم

وب دیگمون:

http://6711-ta-hamishe.blogfa.com/
آرشیو اونجا کامل هست

پیشی رو برد خونه

دوشنبه, ۱۵ آذر ۱۳۹۵، ۱۱:۵۶ ب.ظ

مثه همیشه پایانه همو دیدیم و رفتیم تا 4راه و از فرعیای برق گذشتیم و کلی حرف زدیم و رفتیم شربتش رو از داروخونه گرفتم و واسه احسان هم چیز برگر گرفتیم و  برگشتیم سمت پایانه.توو راهه برگشت یه پیشیه کوچیک و دیدیم و دلمون سوخت براش چون ضعیف بود و خیلی ملوس بود..بردیمش گذاشتیمش توو یه جعبه ک من پیدا کردم و قبلش تو هم پیشی به دست دنبالم بودی.خیلی ناراحت بودم ک نمیتونم کمکش کنم و بیارم وسایلش رو..بعدش با جعبه رفت تا خونه پیاده..یه دستش وسایل بود و یه دستشم جعبه ی پیشی..قبل پایانه بودیم که اتوبوسی ک منو میاره خونه رو دیدیم و من مجبور شدم بدوم و برسم بهش تا جا نمونم.پشت چراغ قرمز وایساده بود و رسندم خودم رو بهش. اومدم خونه و منتظر خبرش شدم ک بگه رسیده..دیدم خبری نشد ازش زنگ زدم بهشو برام تعرف کرد که خیلی اذیت شده و مجبور شد پیاده بره چون پیشی خیلی وول میخورد و ممکن بود نشه کنترلش کرد اگه بترسه و دستش کلی درد گرفت و وتوو راه از ترسش پیشی جیش کرده بود...بعدش بردش حموم و بد دسشویی کرد تو دبلیوسی و بعدشم سرماخورد..پیشیه بیچاره ضعیف بود..

۹۵/۰۹/۱۵
بانــ♥ــوی دلدارم

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">