امشب...
شنبه, ۱۲ بهمن ۱۳۹۲، ۱۱:۲۶ ب.ظ
عطری با اسمی ک ازت شنیدم...چقد خوشبوه...رسول که اومده بود داشتش...خیلی دوسش داری..رفتیم گرفتیم باهم.قرار شد رسولم برات بفرسته...منم امروز گرفتم ازش...میخام کنارم باشه بوت رو کنارم حس کنم...منم دوس دارم بوشو...رفتیم باهم رژ هم گرفتیم.رنگشم به سلیقه جفتمونه...چخوب...تازه امروز کفیم ک بهم نشون دادی رو قرار شد واسم بیاری...اوردیش...خیلی دوسش دارم چون تو برام اوردیش...عکس میذارم از یزایی ک امشب خریدم و کفشی ک دوسش دارم...یروز میاد ک خودت کنارم باشی.بجا عطرت خودتم باشی.عطرتو بو میکنم حس میکنم پیشمی...میرسه اونروز...
خیلی سخته موقعیت و حالی ک دارم...خدا ک همیشه هست.حواسشم بهمون هس...کمک میکنه کنار هم بمونیم بهم برسیم...
خدایا کنارم باش.بذار حضورتو حس کنم...بنده ی بدیم ک بیشتر وقت سختی یادتم ولی همیشه یادتم...کمکمون کن خدای مهربون بذا به همه نشون بدیم ک میتونیم ماهم...
خدا هوامونو داری میدونم:**
۹۲/۱۱/۱۲