دلدار و بانوش :)

عشق و خوشبختیمون ابدی

دلدار و بانوش :)

عشق و خوشبختیمون ابدی

♥ به نام خدا♥
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
♥وإِن یَکادُ الّذینَ کَفَروا

لَیُزلِقونَکَ بِأَبصـارِهِم

لَمّا سَمِعُوا الذِّکرَ

و یَقولونَ إِنَّهُ لَمَجنونٌ

و مَا هُوَ إِلاّ ذِکرٌ لِلعَـالَمین ♥

فا الهه خیر حافظا
و هو الرحمن الرحیم

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

مــ♥ـــا
واسه همیشه
باهمیم

وب دیگمون:

http://6711-ta-hamishe.blogfa.com/
آرشیو اونجا کامل هست

دیشب:*(خانوم ساعت چنده؟!)

سه شنبه, ۲۵ تیر ۱۳۹۲، ۱۲:۴۹ ب.ظ

دیشب عشقمو دیدم...ب بهونه کتاب خریدن رفتم بیرون...خیلی خوشحال بودم ک میخام ببینمش...

اول واسه پام رفتم دکتر اخه ناخونام دولایه درمیاد!!!

دکترم برام ازمایش نوشت گفت ممکنه کمبود کلسیم باشه یا عفونت قارچی اخه پیهام زیاد عرق میکنه...

ساعت 7بود ک عشقم اس داد منم بهش ز زدم ببینم کجاس ک هنوز خونه بود...

دیگه اماده شدو ساعت 7ونیم رسید پیشم...عسلمه...اول رفتیم دندون پزشکی واسش اخه دندونه 

عقلش اذیتش میکنه ولی گفت باید عکس بگیره تا ببینه جراحی میخاد یا نه..خداروشکر ک 1دونه بیشتر 

نداره منک 4تا داشتم 4تاشم جراحی کردم 3سال پیش...گفت دوروبره 200تومن هزینشه!!!!بابا چخبره؟!!

ازونجا اومدیم بیرونو ...حالش خوب نبود نشسیم یکم تا بهتر شه...دوستم زنگ زد

بهم..دوسته دورانه دبیرستانم بود....بعده کلی وقت حرفیدیم...عشقمم هی میخاس حواسمو پرت کنه و

مثلا بگه ینفر داره باهام حرف میزنه هی مسگف خانوم ساعت چنده

...خیابونه فلان کجاس..منم هی تمرکزم بهم میخورد...نمدونسم چی میخاسم بگم پای تلفن..

از دسته عسلم...

حرفمون تموم شدو باعشقم راه افتادیم سمته چارا ملاصدرا رفتیم قنادی زولبیا بامیه گرفتیم

همش میگفت دلم زولبیا بامیه میخاد..یجعبه گرفتو..یخورده هم میشکا گرفتیم ک جفتمون خیلی دوس داریم

2تا رولته خامه ایم گرفت ک من نخوردم داد بدوستش..

خییییییییییییییییییییییییییییییلی گرم بود هوا منم بدجور گرمییم 

 همه میگفتی خییییییییلی گرمهمنم داشتم هلاک میشدم..توقنادیه کولر روشن بود...

وایسادم جلوش خوب بود ولی خیلی اثر نداش..

اودیم بیرون یکم راه رفتیم دیگه کمکم وقته رفتن بخونه بود پیاد هسمته نمازی رفتیم

داداشمو خانومش رفته بودن گوشی بگیرن زنگ زدم داداشم



ببینم کجان گفت همون خیابونی ک مابودیم!!!ینی خطر دیده شدن خداروشکر از بیخه گوشمون رد شد...

خدارو صدهزار مرتبه شکر

عشقم میگفت برو پیششون یهو جلومون سبز میشنا..دلم نمیخاس برم...دوسداشتم بیشتر

پیشش باشم...ولی نمیشد...دیگه دل کندمو رفتم تاکسی بگیرم...باچشام عشقمو همراهی کردم

تاوقتی ک دیگه دیده نمیشد...نسخش هم پیشم جا مونده...زنگ زدم بهش گفتم...گف کسی نبینه ک 

بیچاره میشیم...ازین بدبختیا زیاد کشیدم اخه وقتی ک انتظار نداشتم تو وسایلام دیده بودن یچیزاییرو...

دیگه رفتم پیش داداش ایناو گوشی میدیدن..ولی نگرفتن...یروزه دیگه با اطمینانه بیشتر میان بگیرن

رتیم منو زن دادش ذرت مکزیکی خوردیمو داداشم اب طالبی..بیشتر گرمم شد!!!اولشم مردد بودم

میخاسم یچیزه خنک بخورم..ولی تصمیم کبرا اینجوری شدو...ما راه افتادیم ک زن داداشو برسونیم

بعدشم اومدیم خونه داشتم میمردم از گرما نیمساعت طول کشیدتا بهتر شم...درازکشیدم...

بعشقم اس دادم...یکم حرفیدیمو...خابیدیم...

ممنونم خدای ما

۹۲/۰۴/۲۵
بانــ♥ــوی دلدارم

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">