:(
جمعه, ۱۵ دی ۱۳۹۱، ۰۹:۳۷ ب.ظ
امروز حدودای 3ونیم رفتم پاساژی که همیشه واسه پروژه هام میرم..رفتم متنی رو داده بودم قبلا واسه تایپ..آماده میشد امروز..مسِل مغازه بهم گفت یه ساعتی کار داره..منم رفتم بیرون و از تلفن به این=مانم زنگ زدم بعدِ دوبار زنگ زدن برداشت..یکم حرف زدیم..از ناراحتیام گفتم..فک کنم 20دقه ای حرف زدیم..برگشتم توو پاساژ هنوز کارش تموم نشده بود..منتظر شدم تا تموم شد و گرفتمش و هزینش رو دادمو رفتم خونه..بابا ظهر اومده بور خونه و الان مثلِ این مدت منتظر مونده بود تا برگردم...
وااای از وقتی که پامو گذاشتم توو خونه...
داد و بیداد شروع شد...کجا بودی؟پرا دیرشد؟ شماره جایی که رفتی رو بده تا ببینم بودی اونجا یا نه...گفتم طول کشید کترش..منتظر شدم تا تموم بشه و بیام..بالاخره دادم شماره رو...زنگ زد و هرچیمیخواست پرسید و دید که راست میگم...
۹۱/۱۰/۱۵